ALI AZADI

ALI AZADI

اینجا مال خودته راحت باش
ALI AZADI

ALI AZADI

اینجا مال خودته راحت باش

همیشه در کنار هم

برخی از ما به انواع مختلف دعا می‌کنیم، سخن گفتن با خدا آزاد است، ولی ائمه هدی چگونه سخن گفتن را به ما تعلیم داده‌اند تا بهتر به مقصود خود برسیم.

به گزارش ایسنا، در طول تاریخ بسیاری از متون دینی از آفت تحریف به دور نمانده‌اند و در این جا سخن از نوع عامدانه آن است.

در ادامه در این زمینه به مطلب خلاصه‌شده‌ای از سخنان آیت‌الله آقا‌مجتبی تهرانی که در تاریخ 1391/۰۴/۱۴ ایراد شده، اشاره می‌شود:

در روایتی حضرت امام صادق(ع) به یکی از یارانشان به نام "عبدالله‌بن‌سنان" فرموده‌اند:

"در زمان غیبت، که دسترسی به امام نداری، گاهی در ذهنت راجع به امام شبهه پراکنده می‌کنند"

امام می‌فرمایند که "من یک دعایی یادتان می‌دهم که اگر این دعا را بخوانید، این شبهه‌ها در شما اثر نمی‌کند" این دعا دعای "غریق" است. یعنی کسی که این دعا را بخواند مانند کسی می‌ماند که به‌اصطلاح در آب افتاده و دارد غرق می‌شود و می‌خواهد کسی دستش را بگیرد.

حضرت می‌گوید بگوئید:

«یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ»، دو جمله است، جمله اوّل؛ نام‌های مقدس الهی است، «یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ»، جمله دوم؛ «ثَبِّتْ‌ قَلْبِی‌ عَلَی‌ دِینِکَ»، خدا دستم را بگیر، دلم را بر دینت پابرجا بدار که این شبهه‌ها بر من اثر نکند.

عبدالله‌بن‌سنان می‌گوید:

آقا این‌ جملات را فرمودند بعد من بلا‌فاصله گفتم:

«یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصَارِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَی دِینِکَ» و در دعای آقا تصرف کردم.

چون آقا گفتند بگو:

«یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ‌ الْقُلُوبِ‌ ثَبِّتْ‌ قَلْبِی‌ عَلَی‌ دِینِکَ»، دعایی که آقا گفتند این بود. من «وَ الْاَبْصَارِ» را اضافه کردم. گفتم: «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصَارِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَی دِینِکَ»

حضرت به من رو کردند و فرمودند:

"درست است که خدا "مُقَلِّبُ الْقُلُوبِ وَ الْاَبْصَارِ" است، اما این جملاتی ‌را که من می‌گویم، بگو و از خودت عبارت اضافه نکن و این "ابصار" را دیگر در آن نگذار.

این روایت، از نظر اعتقاداتتان خیلی مؤثر است.

برای اینکه در زمان غیبت امام زمان(صلوات‌الله‌علیه)، یک سری شبهات در شما اثر نکند، دستور این است. سند روایت هم خیلی خوب است. پس هر روز بگویید:

«یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ‌ الْقُلُوبِ‌ ثَبِّتْ‌ قَلْبِی‌ عَلَی‌ دِینِکَ»،

دو سه ثانیه هم بیشتر طول نمی‌کشد. لذا این‌را هر روز بخوانید تا دلتان به امام زمان(صلوات‌الله‌علیه) قرص شود.

Pflaster (شعر آلمانی با ترجمه فارسی)

Ich hatte schon längst keine Hoffnung mehr
Doch jemand hat dich geschickt, von irgendwo her
Du hast mich gefunden,
in der letzten Sekunde.

خیلی وقت بود که دیگر امیدی نداشتم
ولی کسی تو را از جایی فرستاد
تو مرا پیدا کردی
در آخرین ثانیه

Ich wusste nicht mehr genau was zählt
Nur: es geht nicht mehr weiter, wenn die Liebe fehlt
Du hast mich gefunden,
in der letzten Sekunde.

من درست نمی‌دانستم چه چیزی مهم است
فقط: چیزی پیش نمی‌رود وقتی عشق نباشد
تو مرا پیدا کردی
در آخرین ثانیه

Du bist das Pflaster für meine Seele
Wenn ich mich nachts im Dunkeln quäle
Es tobt der Haß dann, vor meinem Fenster
Du bist der Kompass wenn ich mich verlier’,
du legst dich zu mir wann immer ich frier’
Im tiefen Tal wenn ich dich rufe, bist du längst da.

تو برای روح من (مثل) چسب بودی
وقتی من شب‌ها در تاریکی زجر می‌کشیدم
این نفرت است که بیرون پنجره‌ام طقیان می‌کند
تو قطب‌نمایی وقتی من گم می‌شوم
تو کنارم می‌ایی هر زمان که سردم
در دره عمیق وقتی من تو را صدا می‌کنم تو از قبل انجا بودی

Ich hatte schon längst den Faden verloren,
es fühlte sich an wie umsonst geboren,
ich hab dich gefunden,
in der letzten Sekunde.

خیلی قبل من ریسمان را گم کرده بودم
حس می‌کردم بی دلیل متولد شدم
من تو را پیدا کردم
در آخرین ثانیه

Und jetzt die Gewissheit, die mir keiner nimmt,
wir waren von Anfang an füreinander bestimmt,
wir haben uns gefunden,
in der letzten Sekunde.

و حالا این اطمینان که چیزی من را دور نخواهد کرد
ما از ابتدا برای هم در نظر گرفته شده بودیم
ما همدیگر را پیدا کردیم
در آخرین ثانیه

Du bist das Pflaster für meine Seele
Wenn ich mich nachts im Dunkeln quäle
Es tobt der Haß dann, vor meinem Fenster
Du bist der Kompass wenn ich mich verlier’,
du legst dich zu mir wann immer ich frier’
Im tiefen Tal wenn ich dich rufe, bist du längst da.

تو برای روح من (مثل) چسب بودی
وقتی من شب‌ها در تاریکی زجر می‌کشیدم
این نفرت است که بیرون پنجره‌ام طقیان می‌کند
تو قطب‌نمایی وقتی من گم می‌شوم
تو کنارم می‌ایی هر زمان که سردم
در دره عمیق وقتی من تو را صدا می‌کنم تو از قبل انجا بودی

Bevor du kamst war ich ein Zombie,
gefangen in der Dunkelheit,
du holtest mich aus meinem Käfig,
dein heißes Herz hat mich befreit.

قبل از اینکه تو بیایی من یک جسد بودم
زندانی تاریکی
تو من را از قفسم بیرون کشیدی
قلب گرم تو به من آزادی داد

Du bist das Pflaster für meine Seele
Wenn ich mich nachts im Dunkeln quäle
Es tobt der Haß dann, vor meinem Fenster
Du bist der Kompass wenn ich mich verlier’,
du legst dich zu mir wann immer ich frier’
Im tiefen Tal wenn ich dich rufe, bist du längst da.

تو برای روح من (مثل) چسب بودی
وقتی من شب‌ها در تاریکی زجر می‌کشیدم
این نفرت است که بیرون پنجره‌ام طقیان می‌کند
تو قطب‌نمایی وقتی من گم می‌شوم
تو کنارم می‌ایی هر زمان که سردم
در دره عمیق وقتی من تو را صدا می‌کنم تو از قبل انجا بودی